آموزش وقف و ابتدا :موارد حسن و قبیح
موارد حسن و قبيح (1)
ابـن انـبـارى در كـتـاب الايـضـاح ، بـابـى را تـحت عنوان (باب ذكر ما لا يتم الوقف عليه ) آورده است (110) ، ايشان در اين باب بيش از سى مورد برشمرده است كه وقف بر آنها تام نيست ، از آنجا كـه ابن انبارى وقوف را به تام ، حسن و قبيح تقسيم كرده است ، بنابراين ، مواردى كه از نظر او تام نـيـسـتند، يا حسن هستند و ياقبيح ، اما طبق تقسيم وقف به اقسام چهارگانه تام ، كافى ، حسن و قـبـيح ، بايدبگوييم : اين موارد كه ابن انبارى برشمرده است ، وقف بر آنها به طور مسلم تام وكافى نيست ، بنابراين يا قبيح است و يا حسن ، و تعيين قبيح يا حسن بودن آن كاملا به خصوصيت هريك از مـوارد وابسته است ، اگر عبارت موقوف عليهاداراى معناى مفيد و مورد نظر آيه باشد، وقف بر آن حسن ، و اگر داراى معناى مفيد نباشد و يا معنايش مورد نظر آيه نباشد، قبيح است .
ما ضمن چند درس به بيان و تبيين مجموع مواردى مى پردازيم كه وقف بر آنهاتام و كافى نيست ، چه مواردى كه ابن انبارى آورده است ، و چه مواردى كه ديگرائمه قرائت بدان اشاره كرده اند.
وقف بين مضاف و مضاف اليه
وقف بر مضاف هميشه قبيح است ، زيرا مضاف بدون ذكر مضاف اليه ، كلام مفيدنيست .
مثالها: (بسم * اللّه )، (حمد (1)، آيه 1).
(مالك * يوم * الدين )، (همان ، آيه 4).
(صراط * الذين انعمت عليهم غير * المغضوب عليهم )، (همان ، آيه 7).
(مثلهم كمثل * الذى استوقد نارا)، (بقره (2)، آيه 17).
(من الصواعق حذر * الموت )، (همان ، آيه 19).
(وادعوا شهداء * كم من دون * اللّه )، (همان ، آيه 23).
(الذين ينقضون عهد * اللّه من بعد * ميثاقه )، (همان ، آيه 27).
(وهو بكل * شى ء عليم )، (همان ، آيه 29).
(انى اعلم غيب * السموات )، (همان ، آيه 33).
(اولئك اصحاب * النار)، (همان ، آيه 39).
(ولا تكونوا اول * كافر به )، (همان ، آيه 41).
راههاى تشخيص مضاف و مضاف اليه :
جـهـت راهنمايى كسانى كه آشنايى زيادى با ادبيات عرب ندارند، نكاتى را جهت شناخت مضاف و مضاف اليه تذكر مى دهيم :
1 ـ مضاف و مضاف اليه هميشه دو اسم هستند، به جز اذ و اذا كه هميشه به جمله اضافه مى شوند.
2 ـ مضاف اليه هميشه مجرور است (لفظا و يا محلا)
3 ـ مضاف هيچگاه با الف و لام نمى آيد.
4 ـ مضاف هيچگاه با تنوين نمى آيد.
5 ـ اگـر در مـضـاف و مضاف اليه بودن شك داشتيم ، آن را به فارسى ترجمه كرده و جلو آنها فعل (اسـت ) مـى گـذاريـم ، اگـر مـعـنـا صحيح بود، صفت و موصوف ، و اگرصحيح نبود، مضاف و مضاف اليه است .
وقف بين فعل و فاعل
اين وقف نيز هميشه قبيح است .
مثالها: (ختم * اللّه على قلوبهم )، (بقره (2)، آيه 7).
(فزادهم * اللّه مرضا)، (همان ، آيه 10).
(فما ربحت * تجارتهم )، (همان ، آيه 16).
(ذهب * اللّه بنورهم )، (همان ، آيه 17).
(ولو شاء * اللّه لذهب بسمعهم وابصارهم )، (همان ، آيه 20).
(فيقولون ماذا اراد * اللّه بهذا مثلا)، (همان ، آيه 26).
(واذ قال * ربك )، (همان ، آيه 30).
(فازلهما * الشيطان )، (همان ، آيه 36).
(فتلقى * آدم )، (همان ، آيه 37).
درباره رابطه بين فعل و فاعل ، نكات زير قابل توجه است :
1 ـ هر فعل داراى فاعل است .
2 ـ ممكن است فاعل ضمير مستتر در فعل باشد، مانند: فاعل در (نعبد) كه (نحن )مستتر است .
3 ـ مـمـكـن اسـت فـاعـل بـعـد از مـفعول بيايد، مانند: (فزادهم اللّه ) (111) ،(واذابتلى ابراهيم ربه ) (112) ، (انما يخشى اللّه من عباده العلمؤا)(113) .
4 ـ ممكن نيست كه فاعل بر فعلش مقدم شود.
وقف بين مبتدا و خبر.
ايـن وقـف نـيـز از نـوع قبيح است ، براى اينكه كلامى كه مبتدا در آن ذكر شده باشد،ولى خبر آن نيامده باشد و بالعكس ، داراى معناى مفيد نيست ، مگر در جاهايى كه مبتدا داراى بيش از يك خبر باشد، كه اگر كسى بعد از مبتدا و خبر اول وقف كند، چنين وقفى ، وقف حسن خواهد بود.
مثالها: (الحمد* للّه )، (حمد (1)، آيه 2).
(ذلك الكتاب * لا ريب فيه * هدى للمتقين )، (بقره (2)، آيه 2).
(اولئك * على هدى من ربهم )، (همان ، آيه 5).
(واولئك * هم المفلحون )، (همان جا).
(من الناس * من يقول امنا باللّه )، (همان ، آيه 8).
(فى قلوبهم * مرض )، (همان ، آيه 10).
(اللّه * يستهزى ء بهم )، (همان ، آيه 15).
(مثلهم * كمثل الذى استوقد نارا)، (همان ، آيه 17).
درباره مبتدا و خبر و رابطه بين آن دو، نكاتى قابل توجه است :
1 ـ جمله اسميه هميشه از مبتدا و خبر تشكيل مى شود.
2 ـ مبتدا عامل اعراب در خبر است .
3 - در مورد عامل اعراب در مبتدا بعضى گفته اند: ابتدائيت است ، و برخى گفته اند: خبر است .
4 ـ ممكن است خبر بر مبتدا مقدم شود، مانند: (فى قلوبهم مرض ).
5 ـ ممكن است مبتدا حذف شود، مانند: (صم بكم )، كه در واقع بوده است : (هم صم بكم ).
6 ـ ممكن است خبر حذف شود.
7 ـ مـبـتدا هميشه بايد اسم باشد، ولى خبر مى تواند اسم باشد، يا جار و مجرور، ياظرف و يا جمله ، ظـرف ، مـانـند: (عنده ام الكتاب ) (114) ، جار و مجرور،مانند: (فى قلوبهم مرض )، جمله ، مانند: (اللّه يستهزى ء بهم ).
8 ـ يـك مـبتدا مى تواند چند خبر داشته باشد، مانند: (لا ريب فيه ) و (هدى للمتقين )، كه دو خبر براى (ذلك الكتاب ) هستند.
وقف بين فعل (يا شبه فعل ) و مفعول به
فعل متعدى احتياج به مفعول دارد، بنابراين اگر بر فعل متعدى وقف شود و مفعول آن ذكر نشود، چـنـين وقفى قبيح است ، و همچنين وقف بر مفعول بدون ذكر فعل ، درمواردى كه مفعول بر فعل مقدم شده است .
مثالها: (اياك * نعبد واياك * نستعين )، (حمد (1)، آيه 5).
(اهدنا * الصراط المستقيم )، (همان ، آيه 6).
(يقيمون * الصلوة )، (بقره (2)، آيه 3).
(يخادعون * اللّه )، (همان ، آيه 9).
(فزاد * هم اللّه * مرضا)، (همان ، آيه 10).
(واذا لقوا * الذين امنوا قالوا امنا)، (همان ، آيه 14).
(اولئك الذين اشتروا * الضلالة بالهدى )، (همان ، آيه 16).
(مثلهم كمثل الذى استوقد * نارا)، (همان ، آيه 17).
(الذى جعل لكم * الارض فراشا)، (همان ، آيه 22).
(الذين ينقضون * عهد اللّه )، (همان ، آيه 27).
(انى جاعل فى الارض * خليفة )، (همان ، آيه 30).
(وعلم * آدم * الاسمء كلها)، (همان ، آيه 31).
(انى اعلم * غيب السموات والارض )، (همان ، آيه 33).
(واياى * فارهبون )، (همان ، آيه 40).
(واياى فاتقون )، (همان ، آيه 41).
درباره فعل و مفعول و رابطه بين آن دو، نكات زير حائز اهميت است :
1 ـ هر فعل متعدى داراى مفعول است .
2 ـ گاهى اوقات مفعول به صورت ضمير متصل به فعل مى آيد، مانند:(انذرتهم ).
3 ـ گاهى مفعول بر فعل مقدم مى شود، مانند: (اياك نعبد) و (اياى فارهبون ) و(اياى فاتقون ).
4 ـ جمعى از افعال داراى دو مفعول به هستند، مانند: (اهدنا الصراط) و (زادهم اللّه مرضا) كه حتما بـايد فعل با دو مفعولش ذكر شود، تا وقف تام يا كافى باشد،وگرنه وقف قبيح يا حسن خواهد بود، مـانـنـد: وقف بر (زادهم ) كه قبيح است ، چون بى معناست ، و وقف بر (اهدنا) كه حسن است ، چون خودش جمله اى معناداراست .
5 ـ گـاهـى شبه فعل ، از قبيل : اسم فاعل ، اسم مفعول ، مصدر، صفت مشبهه ، داراى مفعول است ، مانند: (انى جاعل فى الارض خليفة ).
6 ـ گـاهـى مـفـعـول بـعـد از فعل و قبل از فاعل مى آيد، مانند: (فزادهم اللّه ) و(اذابتلى ابراهيم ربه ) (115) .
وقف بين فعل (يا شبه فعل ) و مفعول مطلق
اين نوع وقف ، ممكن است حسن باشد.
مثالها: (انا فتحنا لك * فتحا مبينا)، (فتح (48)، آيه 1).
(وفتناك * فتونا)، (طه (20)، آيه 40).
(والناشطات * نشطا)، (نازعات (79)، آيه 2).
(والسابحات * سبحا)، (همان ، آيه 3).
(وكلم اللّه موسى * تكليما)، (نساء (4)، آيه 164).
(اذا دكت الارض * دكا دكا)، (فجر (89)، آيه 21).
(اذا رجت الارض * رجا)، (واقعه (56)، آيه 4).
(وبست الجبال * بسا)، (همان ، آيه 5).
(اذا زلزلت الارض * زلزالها)، (زلزله (99)، آيه 1).
وقف بين فعل و مفعول له .
اين نوع وقف ، معمولا حسن است .
مثالها: (يجعلون اصابعهم فى اذانهم من الصواعق * حذر الموت )، (بقره (2)، آيه19 ).
(جعل اللّه الكعبة البيت الحرام * قياما للناس )، (مائده (5)، آيه 97).
(فاخرج به من الثمرات * رزقا لكم )، (بقره (2)، آيه 22).
وقف بين فعل و مفعول فيه
اين نوع وقف ، ممكن است حسن و ممكن است قبيح باشد.
مثالها: (انما توفون اجوركم * يوم القيمة )، (آل عمران (3)، آيه 185).
(وما اصابكم * يوم التقى الجمعان فباذن اللّه )، (همان ، آيه 166).
(فاللّه يحكم بينكم * يوم القيمة )، (نساء (6)، آيه 141).
(ويوم القيمة * يردون الى اشد العذاب )، (بقره (2)، آيه 85).
وقف بين فعل (يا شبه فعل ) و متعلقات آن
مراد از متعلقات فعل و شبه فعل ، جار و مجرور و ظرف است ، اين نوع وقف اكثراقبيح است ولى در مواردى نيز ممكن است حسن باشد.
مثالها: (هدى * للمتقين )، (بقره (2)، آيه 2).
(الذين يؤمنون * بالغيب )، (همان ، آيه 3).
(وبالاخرة * هم يوقنون )، (همان ، آيه 4).
(ختم اللّه * على قلوبهم وعلى سمعهم )، (همان ، آيه 7).
(اللّه يستهزى ء * بهم )، (همان ، آيه 15).
(ان اللّه على كل شى ء * قدير)، (همان ، آيه 20).
(وكلا منها رغدا * حيث شئتما)، (همان ، آيه 35).
(ثم بعثناكم * من بعد موتكم )، (همان ، آيه 56).
(واذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك * حتى نرى اللّه جهرة )، (همان ، آيه 55).
(والسموات مطويات * بيمينه )، (زمر (39)، آيه 67).
نكاتى درباره ظرف و جار و مجرور.
1 ـ هر ظرف و جار و مجرورى وابسته به يك متعلق است .
2 ـ متعلق ظرف و جار و مجرور، يا فعل است و يا شبه فعل ، مانند: اسم فاعل ، اسم مفعول و غير آن .
3 ـ ممكن است متعلق ظرف و جار و مجرور، محذوف باشد، مانند: متعلق (للّه )در (الحمدللّه )، كه در واقع مى شود: (الحمد يكون للّه )، و يا متعلق (بسم اللّه ) كه در اصل بوده است : (ابتداء بسم اللّه ).
4 ـ گـاهـى جـار و مـجـرور و ظرف بر متعلق خود مقدم مى شوند، مانند: (على كل شى ء قدير) و (وبالاخرة هم يوقنون ).
وقف بين حروف مشبهة بالفعل و اسم و خبر آنها.
حـروف مشبهة بالفعل عبارتند از: ان ، ان ، كان ، ليت ، لكن و لعل ، اين وقف از نوع وقف قبيح است و ممكن نيست حسن باشد، زيرا ان و امثال آن ، بدون اسم وخبرشان معناى مفيدى ندارند.
مثالها: (ان * الذين كفروا)، (بقره (2)، آيه 6).
(ان* اللّه على كل شى ء قدير)، (همان ، آيه 20).
(وبشر الذين امنوا وعملوا الصالحات ان * لهم جنات )، (همان ، آيه 25).
(ولكن * اللّه رمى )، (انفال (8)، آيه 17).
(لا تدرى لعل * اللّه يحدث بعد ذلك امرا)، (طلاق (65)، آيه 1).
(وما يدريك لعل * الساعة قريب )، (شورى (42)، آيه 17).
(قال يا ليت * قومى يعلمون )، (يس (36)، آيه 26).
نكاتى درباره حروف مشبهة بالفعل
1 ـ حروف مشبهة بالفعل بر سر مبتدا و خبر درمى آيد و آنها را اسم و خبر خودمى سازد.
2 ـ اسم حروف مشبهة بالفعل ، منصوب و خبرشان مرفوع است (لفظا يامحلا).
3 ـ ممكن است خبر بر اسم مقدم شود.
4 ـ ممكن نيست اسم و خبر بر حروف مشبهة بالفعل مقدم شوند.
وقف بين اسم و خبر حروف مشبهة بالفعل
اين وقف نيز از نوع وقف قبيح است و ممكن نيست كه حسن باشد.
مثالها: (ان اللّه * لا يستحيى ان يضرب مثلا)، (بقره (2)، آيه 26).
(الا انهم * هم السفهء)، (همان ، آيه 13).
(يا ليتنى * كنت معهم )، (نساء (4)، آيه 73).
(يا ليتها * كانت القاضية )، (حاقه (69)، آيه 27).
(وما يدريك لعل الساعة * تكون قريبا)، (احزاب (33)، آيه 63).
وقف بين افعال ناقصه و اسم و خبر آنها
افعال ناقصه بر سر مبتدا و خبر درمى آيند و آنها را اسم و خبر خود قرار مى دهند،اسم آنها مرفوع و خـبـرشـان منصوب است (لفظا يا محلا)، اين افعال عبارتند از:كان ، صار، كاد، وجد، حصل ، مادام ، اصبح ، امسى ، اضحى ، ليس ، ظل ، بات ،مازال ، مابرح ، مافتى ء و ماانفك .
اين نوع وقف ، قطعا قبيح است .
مثالها: (يكاد * البرق يخطف ابصارهم )، (بقره (2)، آيه 20).
(كان * الناس امة واحدة )، (همان ، آيه 213).
(ليس * البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق والمغرب )، (همان ، آيه 177).
(ولا تقف ما ليس * لك به علم )، (اسراء (17)، آيه 36).
(لا يزال بنيانهم الذى بنوا * ريبة فى قلوبهم )، (توبه (9)، آيه 110).
(او يصبح * موها غورا فلن تستطيع له طلبا)، (كهف (18)، آيه 41).
(الا الى اللّه * تصير الامور)، (شورى (42)، آيه 53).
وقف بين اسم و خبر افعال ناقصه
اين نوع وقف نيز قطعا قبيح است ، زيرا مانند وقف بين مبتدا و خبر است .
(وما كادوا * يفعلون )، (بقره (2)، آيه 71).
(فمازلتم * فى شك مما جءكم به )، (غافر (40)، آيه 34).
(ان عبادى ليس لك عليهم * سلطان )، (اسراء (17)، آيه 65).
(واصبح فؤاد ام موسى * فارغا)، (قصص (28)، آيه 10).
(ان اللّه كان على كل شى ء * حسيبا)، (نساء (4)، آيه 86).
وقف بين ظن (و نظاير آن ) و اسم و خبر آن ، و وقف بين اسم و خبر آن
ايـن افـعال را افعال قلوب نامند و عبارتند از: ظن ، راءى ، علم ، وجد، درى ، تعلم ،حسب ، زعم ، عد، جعل و هب .
مثالها: (الذين يظنون * انهم ملاقو اللّه )، (بقره (2)، آيه 249).
(ولا تحسبن * اللّه * غافلا عما يعمل الظالمون )، (ابراهيم (14)، آيه 42).
(ولا تحسبن * الذين قتلوا فى سبيل اللّه* امواتا)، (آل عمران (3)، آيه169 ).
(فلا تحسبنهم * بمفازة من العذاب )، (همان ، آيه 188).
(وظن * اهلها * انهم قادرون عليها)، (يونس (10)، آيه 24).
(لولا اذ سمعتموه ظن * المؤمنون والمؤمنات بانفسهم * خيرا)، (نور (24)، آيه12 ).
(انهم يرونه * بعيدا، ونريه * قريبا)، (معارج (70)، آيه 6).
(واذ وجدنا * اكثرهم * لفاسقين )، (اعراف (7)، آيه 102).
(وجعلوا * الملائكة الذين هم عباد الرحمن * اناثا)، (زخرف (43)، آيه 19).
(فجعلناه * هباء منثورا)، (فرقان (25)، آيه 23).
وقف بين مؤكد و مؤكد.
مثالها: (فسجد الملائكة * كلهم اجمعون )، (ص (38)، آيه 73).
چـون الـف و لام در (الـمـلائكـة )، الف و لام استغراق است ، بنابراين (فسجدالملائكة )، يعنى همه فرشتگان سجده كردند، بنابراين (كلهم ) و (اجمعون ) تاءكيدبراى (الملائكة ) هستند.
(وعلم ادم الاسمء * كلها)، (بقره (2)، آيه 31).
(والذى خلق الازواج * كلها)، (زخرف (43)، آيه 12).
(وتؤمنون بالكتاب * كله )، (آل عمران (3)، آيه 119).
(اذا دكت الارض دكا * دكا)، (فجر (89)، آيه 21).
(وجء ربك والملك صفا * صفا)، (همان ، آيه 22).
وقف بين صفت و موصوف
وقـف بـيـن صـفـت و موصوف گاهى قبيح است ، مانند: (فويل للمصلين * الذين هم عن صلوتهم ساهون ) (116) ، و گاهى حسن است ، مانند: (الحمدللّه رب العالمين * الرحمن الرحيم )(117) .
تذكر: صفت و موصوف در چهار چيز با هم اشتراك دارند: 1 ـ در معرفه و نكره بودن .
2 ـ در مذكر و مؤنث بودن .
3 ـ در اعراب .
4 ـ در مفرد و تثنيه و جمع .
مثالها: (الحمدللّه * رب العالمين )، (حمد (1)، آيه 2).
(هدى للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب )، (بقره (2)، آيه 2 و 3).
(ولهم عذاب * عظيم )، (همان ، آيه 7).
(ولهم عذاب * اليم بما كانوا يكذبون )، (همان ، آيه 10).
(وما يضل به الا الفاسقين * الذين ينقضون عهد اللّه )، (همان ، آيه 26 و 27).
(انه هو التواب * الرحيم )، (همان ، آيه 37).
(والقران * الحكيم )، (يس (36)، آيه 2).
وقف بين مبدل منه و بدل
وقـف بـين بدل و مبدل منه ، نوعا حسن است ، براى اينكه جمله بدون بدل نيزداراى معناى مفيد است .
مثالها: (اهدنا الصراط المستقيم * صراط الذين انعمت عليهم )، (حمد (1)، آيه 6 و7).
(صراط الذين انعمت عليهم * غير المغضوب عليهم )، (همان ، آيه 7).
(اتدعون بعلا وتذرون احسن الخالقين * اللّه ربكم )، (صافات (37)، آيه 125 و126).
(الى صراط العزيز الحميد * اللّه الذى له ما فى السموات وما فى الارض )،(ابراهيم (14)، آيه 1 و 2).
تذكر: عطف بيان نيز از نظر وقف ، در حكم بدل است .
وقف بين حال و صاحب حال
ايـن وقـف ، مـمـكن است حسن و ممكن است قبيح باشد، شايان ذكر است كه حال گاهى مفرد و گاهى به صورت جمله است .
مثالها: (لا تقربوا الصلوة * وانتم سكارى )، (نساء (4)، آيه 43).
(ومن الناس من يقول امنا باللّه وباليوم الاخر * وما هم بمؤمنين )، (بقره (2) آيه8 ).
(ولا تمنن * تستكثر)، (مدثر (74)، آيه 6).
(وما خلقنا السموات والارض وما بينهما * لاعبين )، (دخان (44)، آيه 38) .
(ايحسب الانسان ان يترك * سدى )، (قيامت (75)، آيه 36).
(وراءيت الناس يدخلون فى دين اللّه * افواجا)، (نصر (110)، آيه 2).
وقف بين معلل و علت
اين نوع وقف ، نوعا حسن است .
مثالها: (فولوا وجوهكم شطره * لئلا يكون للناس عليكم حجة )، (بقره (2)، آيه150 ).
(وما النصر الا من عنداللّه العزيز الحكيم * ليقطع طرفا)، (آل عمران (3)، آيه126 و 127).
(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان * ليقوم الناس بالقسط)، ( حديد (57)، آيه 25).
(وانزلنا اليك الذكر * لتبين للناس ما نزل اليهم )، (نحل (16)، آيه 44).
(وابن السبيل * كى لا يكون دولة بين الاغنياء)، (حشر (59)، آيه 7).
شـايـان ذكـر اسـت كـه اگر تعليل با حرف لام باشد، قطعا بين جمله تعليل و جمله معلل ، ارتباط لفظى و معنوى وجود دارد، لذا وقف بر جمله معلل اگر معنادارباشد و معنايش مقصود نيز باشد، وقف حسن خواهد بود، اما گاهى اوقات جمله تعليليه با ان شروع مى شود و در اين صورت بين دو جمله ، تنها رابطه معنوى برقرار خواهد بود، و لذا وقف بر جمله معلل ، وقف كافى است ، مانند: (ولو شءاللّه لذهب بسمعهم وابصارهم ان اللّه على كل شى ء قدير)(118) ، در اين آيه ، جمله (ان اللّه على كل شى ء قدير) به منزله بيان علت براى جمله قبل است .