آموزش وقف و ابتدا :اقسام وقف 2
اقسام وقف (2).
تعريف وقف كافى .
هرگاه دو عبارت به گونه اى باشد كه هريك به تنهايى مستقل و مفيد معنا بوده وبين آنها رابطه لفظى نباشد، ولى از نظر موضوع و سياق پيوستگى داشته باشند،وقف بين آن دو، وقف كافى است ، و ابتدا از عبارت دوم نيز نيكو و پسنديده است .
ايـن نـوع وقـف را از ايـن جـهـت كافى گفته اند كه مى توان به جمله اول اكتفا كرد، وجمله دوم مـسـتـغـنـى از جـمـله اول است ، وقف كافى ، هم در اواخر آيات و هم درميانه آيات ، فراوان يافت مى شود.
مثالها: الف ) وقف بر رؤوس آيات : (ومما رزقناهم ينفقون* والذين يؤمنون بما انزل اليك )، (بقره (2)، آيه 3 و 4).
(وبالاخرة هم يوقنون * اولئك على هدى من ربهم )، (همان ، آيه 4 و 5).
آيه 2 ـ 5 سوره بقره ، داراى موضوع واحدى است و آن موضوع (متقين )است .
(ام لم تنذرهم لا يؤمنون * ختم اللّه على قلوبهم )، (همان ، آيه 6 و 7).
موضوع آيه 6 و 7 سوره بقره ، (كافران ) هستند.
(وما هم بمؤمنين * يخادعون اللّه والذين امنوا)، (همان ، آيه 8 و 9).
(وما يشعرون * فى قلوبهم مرض )، (همان ، آيه 9 و 10).
(انما نحن مصلحون * الا انهم هم المفسدون )، (همان ، آيه 11 و 12).
آيات 8 ـ 20 سوره بقره داراى ارتباط معنوى است ، زيرا همگى در شرح حال منافقان است .
(ان كنتم صادقين * فان لم تفعلوا)، (همان ، آيه 23 و 24).
آيات 23و24 سوره بقره درباره موضوع تحدى است .
ب ) وقف بر غيررؤوس آيات :
على ابصارهم غشاوة * ولهم عذاب عظيم )، (بقره (2)، آيه 7).
يخادعون اللّه والذين آمنوا * وما يخدعون الا انفسهم )، (همان ، آيه 9).
وما يخدعون الا انفسهم * وما يشعرون )، (همان ، آيه 9).
فى قلوبهم مرض * فزادهم اللّه مرضا)، (همان ، آيه 10).
قالوا انؤمن كما امن السفهاء * الا انهم هم السفهاء)، (همان ، آيه 13).
آيات فوق همگى درباره منافقان است ، لذا بين آنها ارتباط معنوى وجود دارد، واز طرف ديگر بين آنها هيچ گونه رابطه لفظى اعرابى وجود ندارد، لذا وقفشان كافى است .
(والسماء بناء * وانزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لكم * فلاتجعلوا للّه اندادا)، (بقره (2)، آيه 22).
آيه 22 سوره بقره در مقام شمارش نعمتهاى الهى است و داراى يك موضوع وسياق است .
(واستغفره * انه كان توابا)، (نصر (110)، آيه 3).
قـسـمـت دوم آيـه 3 در مـقام تعليل قسمت اول است ، لذا ارتباط معنوى بين آنهاوجود دارد، و از طرفى هيچ گونه رابطه لفظى اعرابى بين آنها وجود ندارد، لذاوقفش كافى است .
دلايل جواز وقف كافى .
براى اثبات صحت وقف كافى ، دلايلى آورده شده است كه موارد زير از جمله آنهاست : 1 ـ سنت پيامبر: روزى پـيامبر اكرم (ص ) به ابن مسعود فرمود: براى من قرآن قرائت كن ، من دوست دارم كه قرآن را از زبان ديگرى بشنوم .
ابـن مسعود گويد: سوره نساء را شروع كردم و وقتى به اين آيه رسيدم كه :(فكيف اذا جئنا من كل امـة بـشهيد وجئنابك على هولاء شهيدا) (77) ، ديدم كه اشك از چشمان رسول خدا(ص ) جارى است ، و در اين حال ، حضرت فرمود:بس است .
مـلاحـظـه مـى كـنيم كه پيامبر دستور وقف بر آيه مذكور را مى دهد، درحالى كه وقف بر آن ، تام نيست ، بلكه وقف در آيه بعد از آن ، تام است (78) .
2 ـ عرف اهل زبان : اگـر كسى بگويد كه تنها بايد بر موارد تام وقف كرد، اين امر، خلاف عرف و رسوم زبان عرب است ، زيرا در ميان اهل زبان ، مرسوم نيست كه جمله ها را به هم وصل كنند تا به پايان يك داستان و يا يك موضوع برسند، كه وقف بر آن ، تام باشد.
3 ـ حرجى بودن تقيد به وقف تام : مـقـيد بودن به وقف تام مستلزم حرج است ، زيرا در بسيارى از موارد، تا رسيدن به محل وقف تام ، فـاصـلـه زيادى وجود دارد، كه اين امر يا به دليل طولانى بودن آيات است ، مانند: آيات 61، 177 و 282 سـوره بقره و آيه 23 سوره نساء، و يابه دليل فواصل زياد است ، مانند: سوره مؤمنون كه از (قد افـلـح المؤمنون )، تا آيه11 : (هم فيها خالدون ) وقف تام وجود ندارد، و يا مانند: سوره ص ، از آيه 1: (ص والـقران ذى الذكر)، تا آيه 14: (ان كل الا كذب الرسل فحق عقاب )، وقف تام وجود ندارد، و يا مانند: سوره تكوير كه از ابتداى سوره تا آيه 14: علمت نفس مااحضرت )، وقف تام وجود ندارد.
موارد وقف كافى به نحو شايع :
1 ـ پـيش از (الا) به معناى (لكن )، مانند: آيه 24 سوره انشقاق : (فبشرهم بعذاب اليم ) و ابتدا به آيه 25: (الا الـذيـن امـنوا وعملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون )،و مانند: آيه 22 سوره غاشيه : (لست عليهم بمصيطر) و ابتدا به آيه 23: (الا من تولى وكفر).
2 ـ پـيـش از (ان )، مانند: وقف بر (لذهب بسمعهم وابصارهم ) و ابتدا به (ان اللّه على كل شئ قدير)، در آيه 20 سوره بقره .
3 ـ پـيـش از (بئس )، مانند: وقف بر آيه 89 سوره بقره : (فلعنة اللّه على الكافرين )و ابتدا به آيه 90: (بـئسما اشتروا به انفسهم )، و مانند: وقف بر (يحمل اسفارا) وابتدا به (بئس مثل القوم الذين كذبوا بيات اللّه )، در آيه 5 سوره جمعه .
4 ـ پيش از (نعم )، مانند: وقف بر (على الارائك ) و ابتدا به (نعم الثواب وحسنت مرتفقا)، در آيه 31 سوره كهف ، و مانند: وقف بر (انا وجدناه صابرا) و ابتدا به (نعم العبد انه اواب )، در آيه 44 سوره ص .
5 ـ پيش از استفهام ، مانند: وقف بر آيه 4 سوره فجر: (والليل اذا يسر) و ابتدا به آيه 5: (هل فى ذلك قسم لذى حجر)، و وقف بر آيه 77 سوره توبه : (بما كانوايكذبون ) و ابتدا به آيه 78: (الم يعلموا).
6 ـ پـيش از نفى ، مانند: وقف بر آيه 39 سوره يس : (كالعرجون القديم ) و ابتدا به آيه 40: (لاالشمس يـنبغى )، و مانند: وقف بر (من دون الرحمن ) و ابتدا به (ان الكافرون الا فى غرور)، در آيه 20 سوره ملك .
7 ـ پيش از (بل )، مانند: وقف بر (وقالوا قلوبنا غلف ) و ابتدا به (بل لعنهم اللّه )،در آيه 88 سوره بقره .
8 ـ پـيش از الا، مانند: وقف بر آيه 11 سوره بقره : (انما نحن مصلحون و ابتدا به آيه 12: (الا انهم هم المفسدون )، و وقف بر (امن السفهاء) و ابتدا به (الا انهم هم السفهاء)، در آيه 13 سوره بقره .
9 ـ پيش از (س ) و (سوف )، مانند: وقف بر (اشهدوا خلقهم ) و ابتدا به (ستكتب شهادتهم ، در آيه 19 سوره زخرف ، و مانند: وقف بر (فكفروا به ) و ابتدا به (فسوف يعلمون )، در آيه 170 سوره صافات .
تـبـصره : در تمام موارد ياد شده ، در صورتى وقف ، كافى است كه ماده قول بر آنهامقدم نباشد، در غـير اين صورت ، از نوع وقف بين قول ومقول قول است كه قبيح مى باشد، مانند: آيه 93 سوره بقره : (قل بئسما يامركم به ايمانكم ).
10 ـ پـيـش از جـمـله اى كه با مبتدا شروع مى شود، مانند: وقف بر آيه 4 سوره بقره :(وبالاخرة هم يوقنون ) و ابتدا به آيه 5: (اولئك على هدى من ربهم ).
11 ـ پـيش از جمله اى كه با فعل مستاءنفه شروع شود، مانند: وقف بر (وبال امره )و ابتدا به (عفااللّه عما سلف )، در آيه 95 سوره مائده .
چند نكته درباره وقف كافى .
1 ـ گـاهى اگر وقف كافى رعايت نشود، وصل دو عبارت موجب اشتباه در اعراب دو طرف جمله شـده كه در اين حالت بسيار نيكوست بر راءس عبارت دوم وقف شود، اين نوع وقف كافى را (وقف بـيـان كافى ) مى نامند [يعنى جهت بيان معناى مقصود متكلم ، وقف لازم است ]، مانند: وقف بر آيه شـريـفـه (ومـا ارسلناك الامبشرا ونذيرا)(79) ، و ابتدا به (وقرانا فرقناه لتقراءه )(80) ، كه اگر دوطـرف عـبـارت به وصل خوانده شود، ممكن است مستلزم اين معنا شود كه كلمه (قرانا) هم به عـلـت عطف به (مبشرا ونذيرا)، منصوب به ادات استثناست ، درحالى كه نصب اين كلمه به دليل مفعول بودن آن براى فعل بعدش ، يعنى (فرقناه )،و از باب اشتغال مى باشد(81) .
مـثـالـهاى ديگرى نيز از اين نمونه در قرآن موجود است ، مانند: وقف به (ولقدهمت به ) و ابتدا به (وهـم بـها لو لا ان رءا برهان ربه )، در آيه 24 سوره يوسف ، ومانند: وقف بر (وقالوا معلم مجنون ) و ابتدا به (انا كاشفوا العذاب )، در آيه 14 و15 سوره دخان(82) .
2 ـ گـاهـى بعضى از وقفهاى كافى بر برخى ديگر برترى پيدا مى كند، كه به آنها درمقام مقايسه ، (اكـفـى ) گـفته مى شود، مانند: (فى قلوبهم مرض )(83) كه كافى است ، و (فزادهم اللّه(84) مرضا) كفايتش بيشتر است ، و (بما كانوايكذبون )(85) كفايتش از هر دو بيشتر است .
مـعـمولا وقف (اكفى ) بيشتر در رؤوس آيات يافت مى شود، مانند: (الا انهم هم السفهاء)(86) كه كافى است ، و (لكن لايعلمون ) (87) اكفى است ، و يا(واشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم )(88) كـافـى اسـت ، و (ان كـنـتـم مؤمنين )(89) اكفى است ، و يا وقف بر (ربنا تقبل منا) (90) كافى است ،وقف بر (انك انت السميع العليم ) (91) اكفى است (92) .
3 ـ مـمـكـن است وقف بر كلمه اى بنابر يك نوع قرائت يا تفسير و يا اعراب ، وقف كافى ، و بنابر نوع ديگر، وقف تام يا حسن باشد، چند نمونه از اين موارد را در اين جا مى آوريم : وقـف بـر (يحاسبكم به اللّه )، در آيه 284 سوره بقره ، كافى است ، در صورتى كه عبارت بعد: (فيغفر لـمـن يـشـء ويـعذب من يشء) به رفع (يغفر ويعذب ) خوانده شود، و همين وقف ، حسن است ، بنابر قـرائتى كه اين دو فعل را به جزم خوانده است ، يعنى (فيغفر لمن يشء ويعذب من يشء) قرائت كرده است (93) .
وقف بر (يستبشرون بنعمة من اللّه وفضل )، در آيه 171 سوره آل عمران ، كافى است ، در صورتى كه عـبـارت بعدش : (وان اللّه ) به كسر قرائت شود، ولى درصورتى كه به فتح قرائت شود، وقف حسن است (94) .
4 ـ مواردى كه وقف آنها كافى است ، وصل كلمه موقوف عليها به كلمه ياعبارت بعدى نيز صحيح است ، مگر در جاهايى كه موجب خلل در معنا مى شود،كه از آن به عنوان وقف بيان كافى نام برديم .
5 ـ وقـف بر رؤوس آيات ، بيشتر از نوع وقف كافى است ، و به طور كلى در ميان وقفهاى صحيح در قرآن ، وقف كافى بيشترين سهم را به خود اختصاص داده است
تعريف وقف حسن
هرگاه دو عبارت به گونه اى باشد كه عبارت اول دال بر معناى مقصود، و عبارت دوم از نظر لفظ و معنا بدان وابسته باشد، وقف بر عبارت اول را (وقف حسن )مى نامند: مانند وقف بر (الحمدللّه ) و وقف بر (رب العالمين )، وقف بر چنين مواردى صحيح و نيكوست ، اما ابتداى به آن پسنديده نيست .
ملاك وقف حسن .
عبارتى داراى وقف حسن است كه داراى دو خصوصيت باشد:
1 ـ داراى معناى مفيد باشد، پس وقف بر امثال (الحمد)، (اياك ) و (غير) در سوره حمد، وقف حسن نمى باشد، چون داراى معناى مفيد نيست .
2 ـ مـعـنـايـش مـقـصود نيز باشد، عباراتى چون (لا تقربوا الصلوة ) داراى معناى كامل است ، ولى مقصود خداوند نيست ، لذا وقف بر آنها قبيح است .
حكم وقف حسن
وقف بر عبارت اول ، مطلقا صحيح است ، اما ابتدا به عبارت دوم صحيح نيست ،مگر در دو مورد:
1 ـ راءس آيه باشد، به دليل سنت پيامبر كه گفته شده : ايشان بر راءس آيات وقف مى كردند.
2 ـ وصل آن موجب توهم معناى خلاف مقصود شود، كه در اين صورت ، وقف لازم است .
مثالها: بسم اللّه * الرحمن * الرحيم .
(بـسم ) جار و مجرور متعلق به فعل محذوف است كه بسيارى از مفسران ، فعل (ابتداء) را در تقدير مى دانند، لذا (بسم اللّه )، يعنى (ابتداء بسم اللّه ، با نام خدا آغازمى كنم ).
بـنـابراين ، (بسم اللّه ) داراى معنايى مفيد و مستقل است و فى حد نفسه به كلمه ياعبارت ديگرى احـتـيـاج نـدارد، لذا وقف بر آن صحيح است ، اما كلمه (الرحمن )مجرور است و هيچ جمله اى در عـربى با اسم مجرور آغاز نمى شود، پس كلمه (الرحمن ) نمى تواند آغاز يك جمله مفيد ديگر باشد، بلكه صرفا مى تواند صفت براى (اللّه ) باشد، بنابراين از نظر اعراب ، وابسته به موضوعش (اللّه ) است .
كلمه (الرحيم ) نيز همين طور است ، يعنى صفت براى (اللّه ) است ، لذا هم وقف بر(اللّه ) و هم وقف بـر (الـرحـمن ) حسن است ، زيرا كلمه بعد از هريك از اين دوكلمه ، از نظر لفظى و معنوى به آنها وابسته است .
(الحمدللّه * رب العالمين * الرحمن * الرحيم * مالك يوم الدين ).
وقـف بـر (الحمدللّه وقف حسن است ، زيرا خود كلامى مفيد است ، ولى از آنجاكه (رب العالمين ) صـفـت بـراى (اللّه ) اسـت ، وقـف آن حسن است ، يعنى نمى توان به مابعدش ابتدا كرد، زيرا از نظر لـفـظى و مـعـنوى به موصوفش (اللّه ) وابسته است ، همين طور وقف بر (الحمدللّه رب العالمين ) حـسـن اسـت ، زيـرا داراى مـعـنـاى مـفيد و مقصود است و (الرحمن ) صفت (اللّه ) است ، وقف بر (الحمدللّه رب العالمين الرحمن ) نيز حسن است ، زيرا (الرحيم ) نيز صفت (اللّه ) است ، وهمين طور وقف بر (الرحيم ) نيز حسن است ، زيرا (مالك ) نيز صفت (اللّه ) است ،تنها وقف بر (مالك يوم الدين ) تـام است ، زيرا هيچ گونه وابستگى لفظى ومعنايى به جمله بعد ندارد و جمله بعدى اش نيز هيچ گونه وابستگى لفظى ومعنايى به آن ندارد.
(اهدنا الصراط المستقيم * صراط الذين انعمت عليهم * غير المغضوب )، (حمد(1)، آيه 6 و 7 ).
آيـه (اهـدنـا الـصـراط الـمـسـتـقيم ) داراى معناى مفيد است ، اما چون (صراط) بدل از(الصراط الـمـستقيم ) است ، و بدل در اعراب وابسته به مبدل منه است ، بنابراين ،وقف بر كلمه (المستقيم ) وقـف حـسن است ، و همين طور وقف بر كلمه (عليهم )وقف حسن است ، زيرا كلمه (غير) بدل از (الذين ) است .
(ذلك الكتاب لا ريب فيه * هدى للمتقين )، (بقره (2)، آيه 2).
وقف بر (لا ريب فيه ) حسن است ، زيرا (ذلك الكتاب لاريب فيه ) از نظر تركيبى ،مبتدا و خبر و يك جمله مفيد و نيز معناى آنها غيرمقصود است ، ولى (هدى للمتقين ) از نظر اعراب وابسته به (ذلك الكتاب ) است ، زيرا خبر دوم براى آن محسوب مى شود و رفع خبر به مبتداست .
(هدى للمتقين * الذين يؤمنون بالغيب )، (بقره (2)، آيه 2 و 3).
اگـر (الـذيـن ) را صـفت براى متقين فرض كنيم ، وقف بر (للمتقين ) وقف حسن خواهد بود، زيرا صفت از نظر اعراب وابسته به موصوف است .
دليل صحت و جواز وقف حسن
براى اثبات صحت وقف حسن ، اينگونه استدلال شده است : قارى در مواردى به دليل طولانى بودن قـصـه ، و يـا تـعـلق اجزاى كلام به يكديگر، از نظر نفس نمى تواندخود را به محل وقف تام يا كافى برساند، لذا بر جمله اى كه مفهوم و مراد باشدمتوقف مى شود، در دين و نيز در كلام عربى ، در اين باره حرجى وجودندارد (95) .
چند نكته درباره وقف حسن .
1 ـ گـاهى اگر وقف حسن رعايت نشود، وصل دو عبارت موجب اشتباه اعراب دو طرف مى شود، در ايـن حـالـت نـيـكوست كه بر عبارت اول وقف شود و اين نوع وقف حسن را (وقف بيان حسن ) مى نامند (يعنى جهت بيان معناى مقصود،وقفش لازم است )، مانند مثالهاى زير: (الم تر الى الذى حاج ابراهيم فى ربه ان اتيهه اللّه الملك * اذ قال ابراهيم )، (بقره (2)، آيه 258).
(الم تر الى الملا من بنى اسرائيل من بعد موسى * اذ قالوا لنبى لهم ابعث لناملكا)، (همان ، آيه 246).
(واتل عليهم نباء ابنى ادم بالحق * اذقربا قربانا)، (مائده (5)، آيه 27).
(واتل عليهم نباء نوح * اذ قال لقومه )، (يونس (10)، آيه 71).
(واذكر فى الكتاب مريم * اذ انتبذت )، (مريم (19)، آيه 16).
سـجـاوندى ، موارد فوق از وقف حسن را وقف لازم دانسته است ، با اين دليل كه ممكن است توهم شـود كـه افعال مذكور در عبارت اول ، يعنى (اتل )، (ترى ) و(اذكر)، عامل در حرف (اذ) مى باشند، در حالى كه متعلقات حرف (اذ)، افعال بعداز آن است (96) .
2 ـ اختلاف تفسير و اعراب قرائت ، در حسن و غيرحسن بودن وقف تاءثير دارد،گاهى بنابر يك نوع اعـراب يا تفسير و قرائت ، وقف حسن است ، و بنابر نوعى ديگر، كافى يا تام است ، به طور مثال ، اگر در (هـدى لـلمتقين * الذين ) (97) ،(الذين ) صفت براى متقين باشد، وقف حسن است ، ولى اگر خـبـر بـراى مـبـتداى محذوف باشد: (هم الذين )، وقف كافى است ، همين طور در (وبالاخرة هم يوقنون* اولئك على هدى من ربهم ) (98) ، اگر (اولئك ) مبتدا باشد و (على هدى )خبر آن ، وقف بـر (يـوقـنـون ) كافى است ، ولى اگر (اولئك ) خبر باشد و مبتداى آن (الذين )، در (الذين يؤمنون بـالغيب ) (99) ، يا (الذين يؤمنون بما انزل اليك )(100) ، در اين صورت ، وقف بر (يوقنون ) حسن است (101) .
تعريف وقف قبيح .
وقف قبيح ، وقفى است كه با آن ، مراد خداوند از آيه معلوم نمى شود . و بـعـضـى گـفـتـه اند: وقف بر محلى كه داراى مفهوم نيست ، مانند: وقف (الحمد) (103) ، و يا معنايش مورد قصد و اراده متكلم نيست ، مانند: (لاتقربوا الصلوة )(104) (105) .
مراتب وقف قبيح
هـمـه مـوارد وقـف قـبيح از نظر قبح ، در يك درجه نيستند، بلكه داراى درجات ومراتب مختلف هـسـتند: بعضى فقط مفيد معنا نيست ، بعضى معناى مقصود را بيان نمى كند، بلكه معناى فاسد و بـاطـلـى را بـيـان مى كند، برخى وقف بر آنهابى معناست ، ولى ابتداى به مابعدشان موجب القاى معناى فاسد مى شود،مثالهايى كه در پى مى آيد، گواه اين مطلب است : 1 ـ مواردى كه مفيد معنا نيست : (بسم * اللّه )، (حمد (1)، آيه 1).
(الحمد * للّه )، (همان ، آيه 2).
(مالك * يوم الدين )، (همان ، آيه 4).
(رب * العالمين )، (همان ، آيه 2).
(رب * السموات والارض )، (رعد (13)، آيه 16).
(واذا جاءتهم اية قالوا لن نؤمن حتى نؤتى مثل ما اوتى رسل * اللّه )، (انعام (6)، آيه 124).
اگـر قـارى بر موارد فوق وقف كند، معلوم نمى شود كه كلمات موقوف عليها به چه چيزى اضافه شـده اسـت ، و اين قسم را (وقف ضرورت ) نيز ناميده اند، يعنى قارى هنگام قطع نفس مى تواند بر آنها وقف كند، ولى بر عهده اوست كه پس از تجديدنفس ، به محل مناسبى برگردد و قرائتش را از آنجا شروع كند، ولى اگر برنگردد،بر او حرجى نيست (106) .
2 ـ مواردى كه وقف بر آنها بى معناست ، ولى ابتدا به مابعد آنها معناى فاسدى را ايجاد مى كند: (لقد سمع اللّه قول الذين قالوا * ان اللّه فقير ونحن اغنياء)، (آل عمران (3)، آيه181 ).
(لقد كفر الذين قالوا * ان اللّه هو المسيح بن مريم )، (مائده (5)، آيه 17).
(لقد كفر الذين قالوا * ان اللّه ثالث ثلاثة )، (همان ، آيه 73).
(وقالت اليهود * يد اللّه مغلولة )، (همان ، آيه 64).
(وقالت اليهود * عزير بن اللّه )، (توبه (9)، آيه 30).
(لا اله الا انا فاعبدون ، وقالوا * اتخذ الرحمن ولدا)، (انبياء (21)، آيه 25 و26).
(من افكهم ليقولون * ولد اللّه )، (صافات (37)، آيه 151 و 152).
(ومن يقل منهم * انى اله من دونه )، (انبياء (21)، آيه 29).
(هم مهتدون ، ومالى * لا اعبد الذى فطرنى )، (يس (36)، آيه 21 و 22).
(من الخاسرين ، فبعث * اللّه غرابا)، (مائده (5)، آيه 31).
(الا ان قالوا ابعث * اللّه بشرا رسولا)، (اسراء (17)، آيه 94).
اگـر بـين دو عبارت در هر يك از موارد فوق ، فصل حاصل شود، عبارت دوم معناى بسيار قبيحى خـواهد داشت ، كه اگر كسى از روى عمد چنين كارى كند،مرتكب گناه بزرگى شده و بلكه به كفر و شرك دچار شده است .
3 ـ مواردى كه وقف بر آنها ايجاد معناى فاسد مى كند: (فبهت الذى كفر واللّه * لا يهدى القوم الظالمين )، (بقره (2)، آيه 258).
(للذين لا يؤمنون بالاخرة مثل السوء وللّه * المثل الاعلى )، (نحل (16)، آيه60 ).
(ان اللّه لا يستحيى * ان يضرب مثلا)، (بقره (2)، آيه 26).
(ان اللّه لا يهدى * من هو مسرف )، (غافر (28)، آيه 40).
(ان اللّه لا يحب * من كان مختالا فخورا)، (نساء (4)، آيه 36).
(لا يبعث اللّه * من يموت )، (نحل (16)، آيه 38).
دانـى دربـاره مـوارد 2 و 3 مـى گـويد: كسى كه نفسش بر اين كلمات قطع شود،واجب است كه بـرگـردد و از محل مناسبى ابتدا كند و اين كلمات را به وصل بخواند، و اگر چنين نكند، مرتكب گـنـاه شده است ، و اين از جمله خطاهاى بزرگى است كه اگر كسى از روى عمد انجام دهد، از ديـن اسلام خارج شده است ، زيراقسمتى از قرآن كه به قبل و يا بعدش وابسته است ، جدا ساخته و آن را به خدانسبت داده است و اين افترا به خداوند عزوجل است (107) .
4 ـ مواردى كه در آنها حكم موضوعى به موضوعى ديگر نسبت داده مى شود: (وان كانت واحدة فلها النصف ولابويه * لكل واحد منهما السدس )، (نساء (4)،آيه 11).
قـسـمت اول آيه فوق بيان مى كند كه اگر ميت ، يك فرزند دختر داشته باشد،نصف ارث را از باب (فـرض ) (108) مـى بـرد، و قسمت دوم بيان مى كند كه هريك از پدر و مادر، يك ششم ارث را از بـاب فرض مى برند، حال اگر بر كلمه (لابويه ) وقف شود، اين توهم ايجاد مى شود كه نصف ميراث از آن دختر و پدر ومادر ميت است .
(انما يستجيب الذين يسمعون والموتى * يبعثهم اللّه )، (انعام (6)، آيه 36).
فعل (يستجيب ) فقط به (الذين يسمعون ) نسبت داده شده و (الموتى يبعثهم اللّه )يك جمله جديد اسـت ، اگر بر كلمه (الموتى ) وقف شود، توهم مى شود كه فعل (يستجيب ) به (الموتى ) نيز نسبت داده شده است .
(فاخاف ان يقتلون ، واخى هرون * هو افصح منى لسانا)، (قصص (28)، آيه 33و 34).
وقف بر هارون اين توهم را ايجاد مى كند كه موسى (ع ) خوف داشته است كه او وبرادرش هارون را بكشند، در حالى كه آنچه به هارون نسبت داده شده ، فصيحتربودن زبانش است ، نه كشته شدن .
(وعـد اللّه الذين امنوا وعملوا الصالحات لهم مغفرة واجر عظيم ، والذين كفرواوكذبوا باياتنا * اولئك اصحاب الجحيم )، (مائده (5)، آيه 9 و 10).
(الـذيـن كـفروا وصدوا عن سبيل اللّه اضل اعمالهم ، والذين امنوا وعملواالصالحات * وامنوا بما نزل على محمد... كفر عنهم سيئاتهم واصلح بالهم )،(محمد (47)، آيه 1 و 2).
(للذين استجابوا لربهم الحسنى والذين لم يستجيبوا له * لو ان لهم )، (رعد(13)، آيه 18).
(من يهد اللّه فهو المهتد ومن يضلل * فلن تجد له وليا مرشدا)، (كهف (18)، آيه17 ).
(ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف وان يعودوا * فقد مضت سنت الاولين ، (انفال (8)، آيه 38).
(فمن تبعنى فانه منى ومن عصانى * فانك غفور رحيم )، (ابراهيم (14)، آيه36 ).
(لئن شكرتم لازيدنكم ولئن كفرتم * ان عذابى لشديد)، (همان ، آيه 7).
در آيات فوق ، كلمات موقوف عليها خارج از حكم عبارت اول هستند، وقف براينگونه موارد، بسيار قبيح است ، زيرا (مؤمن و كافر)، (صالح و فاسق ) و (هدايت يافته و گمراه ) را يكسان جلوه مى دهد، دانى در اين باره مى گويد: كـسـى كه در اينگونه موارد مجبور به وقف مى شود، بايد برگردد و اين كلمات رابه وصل بخواند، وگـرنـه مـرتـكـب گـنـاه و تـعـدى به احكام خدا شده است و جهل ورزيده و به خدا افترا بسته است (109) .
5 ـ وقف بر مواردى كه همراه با وصف و حالت خاصى مورد نهى و سرزنش واقع شده است : (فويل للمصلين * الذين هم عن صلوتهم ساهون )، (ماعون (107)، آيه 4 و5).
(لاتقربوا الصلوة * وانتم سكارى ). (نساء (4)، آيه 43).
6 ـ وقف بر كلمه اى كه مورد نفى قرار گرفته و به دنبالش كلمه ايجاب آمده است : (لا اله * الا اللّه )، (صافات (37)، آيه 35) و (محمد (47)، آيه 19).
(ما من اله * الا اللّه )، (آل عمران (3)، آيه 62).
(لا اله * الا انا)، (طه (20)، آيه 14).
(وما ارسلناك * الا مبشرا ونذيرا)، (اسراء (17)، آيه 105) و (فرقان (25)، آيه56 ).
(وما خلقت الجن والانس * الا ليعبدون )، (ذاريات (51)، آيه 56).
(وعنده مفاتح الغيب لا يعلمها * الا هو)، (انعام (6)، آيه 59).
(قل لا يعلم من فى السموات والارض الغيب * الا اللّه )، (نمل (27)، آيه65 ).
اگـر كسى ناخواسته بر اين كلمات وقف كند، بى ترديد بايد برگردد و از جاى مناسبى ابتدا كند و اين كلمات را به وصل بخواند.