آموزش وقف و ابتدا :اقسام وقف 1
وقف و اقسام آن (1)
تعريف وقف ، قطع و سكت
اصطلاح (وقف ) در مقابل (ابتدا) قرار دارد، ولى از آنجا كه اين واژه در مقابل (قطع ) و (سكت ) نيز به كار مى رود، لازم است فرق آنها را بيان كنيم .
در بـين متقدمان ، غالبا كلمات قطع و سكت نيز به معناى وقف استعمال شده است ، به طور مثال ، از شـعبى خبر صحيحى نقل شده است كه : (اذا قراءت : (كل من عليها فان ) (38) فلا تسكت حتى تقراء: (ويبقى وجه ربك ذوالجلال والاكرام ) (39) (40) ، كه در اينجا (لا تسكت ) به معناى (لا تقف )است .
همچنين در عبارت دانى (41) آمده است : (يـلـزم اءن يقطع على الاية التى فيها ذكر الجنة والثواب و تفصل مما بعدها اذ كان بعدها ذكر النار والعقاب .
لازم اسـت كـه بـر آيه اى كه در آن از بهشت و پاداش ، سخن رفته است ، وقف شود،تا بين آن و آيه بعدش كه از آتش و عقاب سخن مى گويد فاصله بيفتد) (42) .
مـلاحـظـه مـى كـنـيـم ماده قطع و سكت به همان معناى اصطلاحى وقف به كار رفته است ، اما مـتـاءخـران ، اصـطـلاح قـطع و سكت را به معناى ديگرى به كار مى برند كه لازم است به صورت مختصر درباره آنها نيز سخن بگوييم ، تا معناى وقف كاملاروشن شود.
(وقـف ) در اصـطـلاح ، عـبـارت اسـت از قطع صدا از كلمه ، مدت كوتاهى كه معمولادر آن نفس مـى كـشند، با قصد قرائت مجدد، و نه نيت اعراض ، و اين نحو، هم درراءس آيات و هم در بين آنها مـى تـواند باشد، ولى در وسط كلمه يا جايى كه از نظررسم الخط، كلمه اى به كلمه اى ديگر متصل است ، وقف وجود ندارد(43) .
(سكت ) عبارت است از قطع صدا توسط قارى ، بدون آنكه نفس بكشد، ومعمولا مدت آن كوتاه تر از زمان وقف است (44) . بنابر روايت حفص ازعاصم ، چهار موضع در قرآن مجيد به شرح زير سكته دارد:
1 ـ آيه اول سوره كهف (18)، بعد از كلمه (عوجا).
2 ـ آيه 52 سوره يس (36)، بعد از كلمه (مرقدنا).
3 ـ آيه 27 سوره قيامت (75)، بعد از كلمه (من ).
4 ـ آيه 14 سوره مطففين (83)، بعد از كلمه (بل ).
البته بعضى از قرا، اين موارد را به وقف خوانده اند و بعضى از قرا در مواضع ديگرى نيز قائل به سكت هستند.
قـطع در اصطلاح ، عبارت است از ترك كردن قرائت قرآن ، به منظور پرداختن به امور ديگر، راءس آيات ، مقاطع قرآن هستند، و لذا قطع بر راءس آيات رواست (45) .
سـعـيـد بـن منصور در سنن خود از ابن ابى الهذيل روايت كرده است كه گفت :([صحابه ] خوش نداشتند كه قسمتى از يك آيه را بخوانند و بقيه اش را رهاكنند)(46) .
سيوطى مى گويد: سند اين خبر، صحيح است و عبداللّه بن ابى هذيل ، تابعى بزرگى است (47).
گـرچه قطع قرائت در آخر آيات رواست ، اما به نظر مى رسد كه اگر بعد از اتمام يك موضوع باشد بـهتر است ، اهل سنت از آنجا كه در نماز، بعد از حمد، خواندن يك سوره كامل را واجب نمى دانند، بلكه خواندن آياتى از قرآن را كافى مى دانند، قرآن كريم را به هزار قسمت تقسيم كرده و هرجا قصه يا موضوعى تمام مى شود، روى آخرين آيه آن حرف (ع ) مى نويسند كه نشانه ركوعات است ، و درهر ركعت از نماز، يكى از آن قسمتها را مى خوانند و به ركوع مى روند و در نمازتراويح (كه هزار ركعت نـماز مستحبى در شبهاى ماه رمضان است ) در هر ركعت ،يك قسمت را مى خوانند، تا در پايان ماه رمضان ، كل قرآن را در آن نماز، قرائت كرده باشند(48) .
ملاك و معيار وقف .
دربـاره ايـنـكـه چه چيزى مى تواند به عنوان ملاك يا ملاكهاى وقف مطرح باشد،به طور كلى سه نظريه به شرح زير قابل طرح است : 1 ـ قـطـع نـفـس : عده اى بر اين عقيده اند كه در هر جاى قرآن مى توان وقف كرد،بنابراين ، قارى مـى تـوانـد بـا خيال راحت به قرائت بپردازد و هرجا كه نفسش قطع شد، بدون توجه به اين كه در راءس آيـه اسـت يـا در وسط آيه ، جمله تمام است ياناتمام ، معنادار است يا بى معنا، بر آن وقف كند، ابـويـوسف از فقهاى اهل سنت رامى توان از جمله كسانى دانست كه به اين نظر معتقد بوده است ، وى تـقـسـيـم وقـف بـه تـام ، كـافى ، حسن و قبيح [و هرگونه تقسيم ديگرى ] را نوعى بدعت در دين دانسته و گفته است : قـرآن معجزه است و مجموع آن به مثابه قطعه واحد است و همان طور كه تمام آن ، قرآن نام دارد، بعضى از آن نيز قرآن است ، لذا تمام آن تام و حسن است وبعضى از آن نيز تام و حسن است (49) .
در جـواب او بايد گفت : كلمات قرآن معجزه نيست ، بلكه نظم خاص قرآن درآياتش معجزه است ، بنابراين ، كلماتى چون (اذا جء) و امثال آن ، معجزه نيست (50) .
2 ـ اتـمـام آيـه : از سـخنان بعضى از علماى علم قرائت برمى آيد كه وقف را تنها برراءس آيات جايز مـى دانسته اند، آنها گفته اند: اصولا فواصل آيات براى آن است كه بر آنها وقف شود، تا بين كلمات آخر دو آيه ، تقابل ايجاد شود، مانند:(مصيطر) و (مذكر) و در پايان آيات 21 و 22 سوره غاشيه ، و نيز (اكبر) و (كفر)در پايان آيات 23 و 24 همين سوره .
از ابوعمرو بن علاء نقل شده است كه بر رؤوس آيات وقف مى كرد (51).
3 ـ اتمام معنا: اكثر علماى علوم قرآنى و علم قرائت بر اين اعتقادند كه نه مى توان وقف را به قطع نـفس واگذار كرد و به قارى اجازه داد كه به هر جاى قرآن مى رسد وقف كند، و نه مى توان موارد آن را منحصر به رؤوس آيات دانست ودر موارد ديگر جايز ندانست ، بلكه وقف و كمال و نقصان آن ، منوط به اتمام ياعدم اتمام معناست ، چه در راءس آيه باشد و چه در اواسط آيه .
اين گروه ، وقف را به اقسامى تقسيم كرده اند كه در اينجا به بحث پيرامون آن خواهيم پرداخت .
اقسام وقف
مـشـهـورتـريـن تـقسيم بندى ، تقسيم وقف به اقسام چهارگانه تام (مختار)، كافى (جايز)، حسن (مـفـهـوم ) و قـبيح (متروك ) است ، ظاهرا اولين كسى كه اين تقسيم بندى را ارائه داده ، ابوجعفر احـمـد بـن اسـمـاعـيـل بـن نـحـاس اسـت كـه داراى كـتابى به نام القطع والائتناف در وقف و ابـتـداسـت (52) ، بـعـدا عثمان بن سعيددانى ، صاحب كتاب المكتفى نيز از ايشان پيروى كرده است (53) ، و سپس اين نحو تقسيم بندى در ميان قرا و علماى علم قرائت رواج پيدا كرد و اكنون نـيـزبـه عنوان رايجترين شيوه مطرح است ، اما انواع ديگرى از تقسيم بندى نيز ارائه شده است كه برخى را از نظر مى گذرانيم : گـروهـى گـفـتـه اند: وقف بر دو قسم است : تام و قبيح ، در نزد اين گروه ، وقفهاى تام ،كافى و حسن ، در تقسيم رايج ، (تام ) محسوب مى شود(54) .
ابـن جـزرى مـى گـويد: وقف بر دو قسم است : اضطرارى و اختيارى ، وى در توضيح اين دو قسم مـى گـويـد: وقـفـهـاى تـام ، كـافـى و حـسـن ، در تـقـسيم رايج ، از نوع وقف اختيارى محسوب مى شود (55) .
ابن انبارى مى گويد: وقف بر سه قسم است : تام ، حسن و قبيح (56).
از تـعـريـف ابـن انبارى به دست مى آيد كه وقف كافى در تقسيم رايج ، در وقف تام داخل است ، اما نـحوه عمل ايشان در تعيين وقفهاى آيات قرآن ، خلاف آن رانشان مى دهد، يعنى عملا بسيارى از مواردى كه به نظر دانى در المكتفى وقفشان كافى است ، او آنها را حسن مى داند.
برخى گفته اند: وقف بر سه قسم است : تام ، كافى و قبيح ، اين گروه ، وقف حسن درتقسيم رايج را در زمره قبيح جاى داده اند(57) .
سـجـاونـدى (58) ، وقـوف قـرآن را به پنج قسم تقسيم كرده است : لازم با علامت (م )، مطلق با عـلامـت (ط)، جـايـز بـا عـلامـت (ج )، مـجـوز لـوجـه با علامت (ز) ومرخص لضرورة با علامت (ص )(59) .
البته اگر علامت (لا) نيز علامت وقف قبيح از نظر او بدانيم ، تعداد وقوف سجاوندى به شش قسم مى رسد.
برخى ديگر، اقسام وقف را به هشت قسم رسانده اند كه سخاوى (60) ، آن رابه جمهور نسبت داده اسـت ، ايـن اقسام هشت گانه عبارتند از: (تام )، (شبيه به تام )، (ناقص )، (شبيه به ناقص )، (حسن )، (شبيه به حسن )، (قبيح ) و (شبيه به قبيح ) (61) .
تـقـسـيـم وقـف به تام ، كافى ، حسن و قبيح ، مبناى بحث و گفت وگوى ما در اين كتاب است ، و درباره تقسيم سجاوندى و مقايسه آن با تقسيم رايج نيز توضيحاتى خواهيم داد.
مبناى تقسيم وقف به تام ، كافى ، حسن و قبيح .
رابطه لفظى و معنوى ، مبناى اصلى تقسيم بندى مذكور است ، لذا شايسته است كه قبل از هر چيز، مراد از اين دو رابطه را روشن سازيم : مـراد از (رابطه معنوى ) بين دو عبارت ، آن است كه دو عبارت از نظر معنا وموضوع به هم وابسته بـاشـنـد، به طور مثال ، آيات 2 ـ 5 سوره بقره ، از نظر معنا باهم ارتباط دارند، زيرا همه آنها درباره مـتـقـين و شرح حال آنهاست ، آيات 6 و 7اين سوره ، شرح حال كفار است ، لذا با هم ارتباط معنوى دارند، از آيات 8 ـ 20درباره منافقان است ، ولذا آنها نيز با هم ارتباط معنوى دارند.
مراد از (رابطه لفظى ) رابطه اعرابى بين دو عبارت است ، به طورى كه يا قسمت اول ، عامل اعراب در قـسـمـت دوم بـاشد و يا به عكس ، قسمت دوم ، عامل اعراب قسمت اول باشد، قسم اول مانند: (اهـدنا الصراط المستقيم )، كه (الصراط)مفعول است و عامل آن فعل (اهد) است ، قسم دوم مانند: (اياك نعبد)، كه (اياك )مفعول (نعبد) است ، پس در هر صورت مى گوييم : بين (اهدنا) و (الصراط) و نـيـزبـين (اياك ) و (نعبد) رابطه لفظى وجود دارد، بنابراين ، مراد از رابطه لفظى ، مطلق رابطه نـيـسـت ، بـلـكـه رابطه لفظى خاصى مراد است و آن رابطه اعرابى است ، يعنى يكى از دو قسمت عـبـارت ، عـامل اعراب در قسمت ديگر است ، بنابراين ممكن است دو جمله به ظاهر به هم عطف شـده بـاشـنـد، ولى از نظر (علم وقف و ابتدا)،رابطه لفظى محسوب نشود، مانند عطف در آيه 5 سـوره حـمد: (اياك نعبد واياك نستعين )، در اين آيه گرچه جمله (اياك نستعين ) بر جمله (اياك نـعـبـد) عـطـف شـده است ، ولى هيچ كدام از اين دو جمله ، عامل اعراب جمله ديگر نيست ، زيرا جمله اول مستاءنفه است و محلى از اعراب ندارد، و جمله دوم نيز عطف به جمله مستاءنفه است كه آن هـم محلى از اعراب ندارد، پس مى گوييم : بين دو جمله (اياك نعبد) و (اياك نستعين ) رابطه لـفـظى وجود ندارد، گرچه رابطه معنوى وجود دارد،زيرا كسى كه فقط خدا را عبادت مى كند، يعنى فقط براى خدا كارى انجام مى دهد، طبيعتا بايد تنها از او يارى بطلبد.
با اين توضيح درباره رابطه لفظى و معنوى ، مى گوييم : بين دو كلام يا دو عبارت از يك كلام يا دو لفظ از يك عبارت ، يكى از چهار فرض زير متصور است : 1 ـ نه رابطه لفظى وجود داشته باشد و نه رابطه معنوى .
2 ـ رابطه معنوى وجود داشته باشد، ولى رابطه لفظى وجود نداشته باشد.
3 ـ رابطه لفظى وجود داشته باشد، ولى رابطه معنوى وجود نداشته باشد.
4 ـ هم رابطه لفظى وجود داشته باشد و هم رابطه معنوى .
فرض سوم ، صرفا يك فرض است و واقعيت خارجى ندارد، زيرا امكان نداردبين دو لفظ و عبارت از كـلام ، رابـطـه اعـرابـى وجود داشته باشد، ولى از نظر معنا وموضوع ، هيچ ارتباطى با هم نداشته بـاشند، بنابراين در عالم واقع ، فقط فرضهاى1 و 2 و 4 تحقق دارند، وقف بين دو لفظ يا دو عبارت در نوع اول ، وقف تام است ،مانند وقف بر كلمه (المفلحون ) در پايان آيه 5 سوره بقره ، وقف بين دو لـفـظ يا دوعبارت در نوع دوم ، كافى است ، مانند وقف بر (اياك نعبد) در سوره حمد، وقف بين دو لـفـظ يا دو عبارت در نوع چهارم ، ممكن است حسن باشد و ممكن است قبيح ، اگر لفظ يا عبارت اول ـ كـه بـر آن وقـف مى شود ـ داراى دو خصوصيت باشد حسن است ، وگرنه قبيح است ، آن دو خصوصيت ، عبارت است از:
1 ـ مـعنادار بودن ، يعنى لفظ يا عبارت مفيد معنا باشد، همان چيزى كه آن را كلام مفيد ناميده اند كه صحيح است متكلم بر آن سكوت كند.
2 ـ مقصود و مراد بودن ، يعنى بايد بتوانيم آن را به حساب خداوند بگذاريم وبگوييم : خداوند همين معنا را اراده كرده است .
بـه طـور مثال ، در (الحمدللّه رب العالمين )، بين عبارت (الحمدللّه ) و كلمه (رب العالمين )، رابطه لـفظى و به تبع آن ، رابطه معنوى وجود دارد، زيرا (رب العالمين ) صفت براى (اللّه ) است و اعراب صفت از موصوف است ، يعنى همان اعراب موصوف را دارد، لذا چون (اللّه ) مجرور است ، (رب ) نيز مـجرور است ،ولى در عين حال كه بين (الحمدللّه ) و (رب العالمين ) رابطه لفظى و معنوى وجود دارد، ولى وقتى بر (الحمدللّه ) وقف كنيم ، ملاحظه مى كنيم كه جمله (الحمدللّه ) يك جمله كامل ، مـتـشـكل از مبتدا و خبر و مفيد معناست ، يعنى (حمد،مخصوص خداوند است )، و اين معنا قطعا مورد قصد و نظر خداوند نيزهست .
پـس وقف بر (الحمدللّه )، وقف حسن است ، اما در همين مثال ، در نظر بگيريد كه كسى بر (الحمد) وقف كند، در اين صورت نيز بين (الحمد) و (للّه ) رابطه لفظى ومعنوى وجود دارد، زيرا (للّه ) خبر براى (الحمد) است و مبتدا عامل رفع در خبراست ، و از طرفى ملاحظه مى كنيم كه (الحمد) يك كلام مفيد و داراى معنا ومفهوم نيست ، پس وقف بر آن ، از نوع وقف قبيح است .
پس مطالب فوق را اينگونه خلاصه مى كنيم : اگـر نـه رابطه لفظى باشد و نه معنوى ، وقف بين دو عبارت ، تام است ، اگر رابطه معنوى باشد و لـفظى نباشد، وقف بين آنها از نوع كافى است ، اگر هر دو رابطه باشد، در صورتى كه عبارت اول ، كلام مفيد و مورد قصد و اراده خداوند باشد،وقف بر آن حسن ، و اگر كلام مفيد نباشد و يا مقصود و مراد خدا نباشد، وقف برآن قبيح است
تعريف وقف تام
هـرگـاه دو عـبـارت بـه گونه اى باشد كه هر يك به تنهايى مستقل و مفيد معنا باشد وبين آنها هـيـچ گونه رابطه لفظى و معنوى وجود نداشته باشد، وقف بين آن دو،(وقف تام ) است و ابتدا از عبارت دوم ، بسيار نيكو و پسنديده است .
ايـن نـوع وقـف پس از تمام شدن يك قصه ، كلام و موضوع مى باشد، و معمولا درراءس آيات است ، گرچه در اواسط آيات نيز يافت مى شود (62) ، بنابراين مى توان گفت كه ملاك وقف تام دو چيز است : يكى انقضا و تمام شدن كلام ، وديگرى مستغنى بودن عبارت دوم از عبارت اول .
مثالها:
الف ) وقف بر رؤوس آيات :
(بسم اللّه الرحمن الرحيم ).
(مالك يوم الدين )، (حمد (1)، آيه 4).
(اياك نعبد واياك نستعين )، (همان ، آيه 5).
(ولاالضالين )، (همان ، آيه 7).
(واولئك هم المفلحون * ان الذين كفروا)، (بقره (2) آيه 5 و 6).
(وعلى ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظيم * ومن الناس من يقول امنا باللّه )،(همان ، آيه 7 و 8).
(ان اللّه على كل شى ء قدير * يا ايها الناس اعبدوا ربكم )، (همان ، آيه 20 و21).
(وهو بكل شى ء عليم * واذ قال ربك للملائكة )، (همان ، آيه 29 و 30).
(وانهم اليه راجعون * يا بنى اسرائيل اذكروا نعمتى )، (همان ، آيه 46 و 47).
(وافئدتهم هواء * وانذر الناس )، (ابراهيم (14)، آيه 43 و 44).
(ولو القى معاذيره * لا تحرك به لسانك ، (قيامت (75)، آيه 15 و 16).
ب ) وقف بر غيررؤوس آيات .
(جعلوا اعزة اهلها اذلة * وكذلك يفعلون )، (نمل (27)، آيه 34).
در ايـنـجـا چـون كـلام بـلقيس با (جعلوا اهلها اذلة ) تمام مى شود و جمله (وكذلك يفعلون ) قول خداوند است ، وقف بر (اذلة ) تام است .
(لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جاءنى * وكان الشيطان للانسان خذولا)، (فرقان (25)، آيه 29).
با كلمه (جاءنى ) حرف ظالم تمام مى شود و جمله بعد، كلام خداست .
(وانكم لتمرون عليهم مصبحين وبالليل * افلا تعقلون )، (صافات (37)، آيه137 و 138).
كلمه (بالليل ) در حكم معطوف به كلمه (مصبحين ) است ، يعنى (فى الصبح وبالليل ).
(عليها يتكئون ، وزخرفا * وان كل ذلك )، (زخرف (43)، آيه 34 و 35).
كلمه (زخرفا) عطف به كلمه (سقفا) در آيه 33 است .
(لم نجعل لهم من دونها سترا، كذلك * وقد احطنا)، (كهف (18)، آيه 90 و91).
(اولم يتفكروا * ما بصاحبهم )، (اعراف (7)، آيه 184).
عـبـارت (مـا بصاحبهم من جنة ) رد قول كفار است كه گفتند: (يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون )(63) .
موارد وقف تام به نحو شايع
در كـتـب عـلوم قرآنى و علم قرائت ، مواردى براى وقف تام ذكر شده است كه بعضى از آنها كلى و قـطعى است و بعضى از آنها كلى و قطعى نيست ، لذا آنها راتحت عنوان موارد شايع مى آوريم ، اين موارد عبارتند از:
1 ـ پايان هر جزء، مانند: وقف بر آيه 141 سوره بقره ، در پايان جزء اول .
2 ـ پايان هر حزب ، مانند: وقف بر آيه 176 سوره بقره : (لفى شقاق بعيد).
3 ـ نيمه حزب ، مانند: وقف بر آيه 60 سوره بقره : (ولا تعثوا فى الارض مفسدين ).
4 ـ ربع حزب ، مانند: وقف بر آيه 82 سوره بقره : هم فيها خالدون ).
5 ـ پايان هر سوره ، مانند: آيه 7 سوره حمد: (ولاالضالين ).
6 ـ قـبـل از آغاز هر داستان ، مانند: آيه 66 سوره بقره : وموعظة للمتقين ، آيه 67آغاز داستان گاو بنى اسرائيل است .
همچنين مانند: وقف بر آيه 24 سوره هود: (افلا تذكرون ، آيه 25 آغاز داستان نوح است .
7 ـ پايان هر داستان ، مانند: وقف بر آيه 73 سوره بقره : (لعلكم تعقلون )، اين آيه ،پايان داستان گاو بنى اسرائيل است .
همچنين مانند: وقف بر آيه 49 سوره هود: (ان العاقبة للمتقين )، اين آيه ، پايان داستان نوح است كه از آيه 24 اين سوره آغاز شده است .
و نـيـز مـانـنـد: وقف بر آيه 60 سوره هود: (الا بعدا لعاد قوم هود)، اين آيه ، پايان داستان قوم عاد و پيامبرشان ، حضرت هود است كه از آيه 50 شروع شده است .
و مـانـنـد وقف بر آيه 68 سوره هود: (الا بعدا لثمود) اين آيه ، پايان داستان قوم ثمود و پيامبرشان ، حضرت صالح است كه از آيه 61 شروع شده است .
8 ـ ركـوعـات قرآن ، مانند: وقف بر آيه 39 سوره بقره : (اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون ) و آيه 59 سـوره بـقـره : (بـمـا كانوا يفسقون ) و آيه 283 سوره بقره :(بما تعملون عليم ) و آيه 9 سوره آل عمران : (ان اللّه لا يخلف الميعاد).
9 ـ پـيش از ياى ندا، مانند: وقف بر آيه 103 سوره بقره : (لو كانوا يعلمون ) وابتدا به آيه 104: (يا ايها الذين امنوا لا تقولوا راعنا) و وقف بر آيه 171 سوره بقره : (فهم لا يعقلون ) و ابتدا به آيه 172: (يا ايها الـذيـن امـنوا كلوا من طيبات مارزقناكم ) و وقف بر آيه 177 سوره بقره : (واولئك هم المتقون ) و ابتدا به آيه178 : (يا ايها الذين امنوا كتب عليكم القصاص ).
10 ـ پـيش از فعل امر، مانند: وقف بر آيه 210 سوره بقره : (والى اللّه ترجع الامور) و ابتدا به آيه 211: (سـل بنى اسرائيل ) و وقف بر آيه 63 سوره آل عمران : (فان اللّه عليم بالمفسدين ) و ابتدا به آيه 64: (قـل يـا اهـل الـكـتـاب ) و وقـف بر آيه 114 سوره هود: (ذلك ذكرى للذاكرين ) و ابتدا به آيه 115: (واصبر).
11 ـ پيش از قسم ، مانند: وقف بر آيه 74 سوره واقعه : (فسب ح باسم ربك العظيم ) و ابتدا به آيه 75: (فـلا اقسم بمواقع النجوم ) و وقف بر آيه 37 سوره حاقه : (لا ياءكله الا الخاطئون ) و ابتدا به آيه 38: (فـلا اقسم بما تبصرون ) و وقف بر آيه 39 سوره معارج : (كلا انا خلقناهم مما يعلمون ) و ابتدا به آيه 40: (فلااقسم برب المشارق ).
12 ـ پيش از لام قسم ، مانند: وقف بر (وعرضوا على ربك صفا) و ابتداى به (لقدجئتمونا) در آيه 48 سوره كهف ، و وقف بر آيه 3 سوره بلد: (ووالد وما ولد) وابتدا به آيه 4: (لقد خلقنا الانسان فى كبد) و وقـف بـر آيـه 3 سـوره تـيـن : (وهذاالبلد الامين ) و ابتدا به آيه 4: (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ).
13 ـ پـيـش از شـرط، در صـورتـى كه جوابش مقدم نشده باشد، مانند: وقف بر آيه 3سوره واقعه : (خـافضة رافعة ) و ابتدا به آيه 4: (اذا رجت الارض رجا) و وقف بر(ولا امانى اهل الكتاب ) و ابتدا به (من يعمل سوءا) در آيه 123 سوره نساء.
تـبـصـره : مـوارد 9، 10، 11، 12 و 13، تام بودن وقفشان منوط به اين است كه ماده قول ، قبل از آنها نـيـامـده بـاشـد، زيـرا چنانكه بعدا خواهد آمد، بين (قال ومشتقاتش ) و (مقول قول ) نبايد فاصله انداخت .
14 ـ پـيـش از كـان اللّه ، مـانند: وقف بر (اذ يبيتون ما لا يرضى من القول ) و ابتدا به (وكان اللّه بما يـعـمـلون محيطا) در آيه 108 سوره نساء، و وقف بر (ياءت باخرين )و ابتدا به (وكان اللّه على ذلك قـديـرا) در آيه 133 سوره نساء، و وقف بر فعنداللّه ثواب الدنيا والاخرة ) و ابتدا به (وكان اللّه سميعا بصيرا) در آيه 134 سوره نساء.
15 ـ پيش از (ما كان )، مانند: وقف بر آيه 144 سوره آل عمران : (وسيجزى اللّه الشاكرين ) و ابتدا به آيه 145: (وما كان لنفس ان تموت ) و وقف بر آيه 91سوره نساء: (جعلنا لكم عليهم سلطانا مبينا) و ابتدا به آيه 92: (وما كان لمومن ).
16 ـ پـيـش از استفهام ، مانند: وقف بر آيه 27 سوره بقره : (اولئك هم الخاسرون )و ابتدا به آيه 28: (كـيف تكفرون باللّه ) و وقف بر آيه 26 سوره نازعات : (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ) و ابتدا به آيه 27: (ءانتم اشد خلقا.
17 ـ پـيـش از لـو لا، مـانند: وقف بر (وعلمه مما يشاء) و ابتدا به (ولولا دفع اللّه الناس ) در آيه 251 سوره بقره ، و وقف بر (ان يقولوا ربنا اللّه ) و ابتدا به (ولولادفع اللّه الناس ) در آيه 40 سوره حج .
تـبـصره : موارد 14، 15، 16 و 17، در صورتى وقفشان تام است كه قبل از آنهاقسم ، قول و مانند آن نباشد(64) .
18 ـ پـيش از ادوات نفى و نهى ، مانند: وقف بر آيه 176 سوره بقره : (لفى شقاق بعيد) و ابتدا به آيه 177: (لـيس البر) و وقف بر آيه 195 سوره آل عمران :(واللّه عنده حسن الثواب ) و ابتدا به آيه 196: (لا يغرنك ).
19 ـ فاصله بين عذاب و رحمت و به طور كلى دو آيه اى كه بيانگر صفات متضادباشند، مانند: وقف بر آيه 24 سوره بقره : (فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجارة ) و ابتدا به آيه 25: (وبشر الذين امنوا وعملوا الصالحات ان لهم جنات تجرى من تحتها الانهار).
20 ـ وقـف بـر آيـه اى كـه آيـه بعدش با (اللّه ) آغاز مى شود، مانند: وقف بر آيه 11سوره جاثيه : (لهم عذاب من رجز اليم ) و ابتدا به آيه 12: (اللّه الذى سخر لكم البحر).
21 ـ وقف بر انتهاى استثناء، مانند: وقف بر آيه 160 سوره بقره : (الا الذين تابواواصلحوا).
و ابتدا به آيه 161: (ان الذين كفروا).
22 ـ وقف بر انتهاى قول و گفتار، مانند: وقف بر آيه 47 سوره مدثر: حتى اتينااليقين ).
چند نكته درباره وقف تام .
1 ـ گاهى براثر رعايت نكردن وقف تام ، وصل دو عبارت يا جمله موجب تغيير وفساد معنا و مفهوم آيـات قـرآن مـى شـود، در اين حالت ، وقف بر آخر عبارت اول ،لازم و حتمى ، و آن را وقف بيان تام مـى نـامـند(65) ، يعنى به جهت بيان معناى مقصود، وقف بر اين موارد از تام ، لازم(66) است ، مانند آياتى كه در ذيل مى آيد: (ولا يحزنك قولهم * ان العزة للّه جميعا)، (يونس (10)، آيه 65).
(ولا خوف عليهم ولاهم يحزنون * الذين ياءكلون الربوا)، (بقره (2)، آيه 274 و275).
(يعرفونه كما يعرفون ابناءهم * الذين خسروا انفسهم ، (انعام (6)، آيه 20).
(واللّه لا يهدى القوم الظالمين * الذين امنوا وهاجروا)، (توبه (9)، آيه 19 و20).
(انهم اصحاب النار * الذين يحملون العرش ومن حوله ، (مومن (40)، آيه 6 و7).
(فتول عنهم * يوم يدع الداع )، (قمر (54)، آيه 6).
(ان اللّه شديد العقاب * للفقرآء المهاجرين )، (حشر (59)، آيه 6 و 7).
2 ـ گـاهـى بـعـضى از وقفهاى تام بر بعضى ديگر برترى دارد، مانند: وقف بر (مالك يوم الدين ) و (ايـاك نعبد واياك نستعين ) كه هر دو تام ، ولى اولى تماميتش بيش ازدومى است ، زيرا آيه دوم در خطاب با مابعدش ، يعنى (اهدنا الصراط المستقيم )مشترك است (67 .
3 ـ هـمانطور كه قبلا اشاره شد، اختلاف در اعراب ، قرائت و تفسير، در وقف وابتدا تاءثير دارد، لذا گاهى طبق يك نوع اعراب ، قرائت و تفسير، وقف تام است ،و طبق نوعى ديگر، وقف كافى يا حسن است ، مانند: وقف بر آيه 139 سوره بقره : (ونحن له مخلصون ) كه طبق قرائت (ام يقولون ) تام است و طبق قرائت (ام تقولون ) كافى است (68) .
و نـيـز مـانـنـد: وقـف بر (مثابة للناس وامنا) در آيه 125 سوره بقره ، كه بنابر قرائت كسر (خا) در (اتخذوا) تام است و بنابر قرائت فتح در (اتخذوا) كافى است (69) .
و يا مانند (الم ) كه غير تام است ، در صورتى كه (ذلك الكتاب ) خبرش باشد، و تام است ، در صورتى كـه خـبـر براى مبتداى محذوف باشد: (هذا الم )، يا مبتدا براى خبر محذوف باشد: (الم هذا)، و يا مفعول براى فعل محذوف باشد: (قل الم ) (70) .
4 ـ دانى مى گويد: بعضى از وقفهاى تام به واسطه ارتباط معنايى كه با عبارت بعد از خود دارد، در درجـه وقـف كـافـى هـستند، و آن در مواردى است كه به اجماع علما وقف تام است ، ولى ارتباط مـعنوى نيز با جمله بعد دارد، مانند: وقف بر(وينذر الذين قالوا اتخذ اللّه ولدا)(71) و ابتدا به (ما لهم به من علم )(72) ، و همين طور وقف بر (ولا لابئهم )(73) و ابتدا بر (كبرت كلمة تخرج من افـواهـهـم )(74) ، در حـالى كه منظور از (كلمة ) در عبارت اخير، همان (اتخذ اللّه ولدا)(75) است .
5 ـ در مـواردى كه وقف تام است ، گرچه وقف كردن بهتر است ، اما وصل آن نيزجايز است ، به جز مواردى كه موجب ايهام معناى خلاف باشد، كه به (وقف بيان تام ) مشهور است (76) .